می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
زندگی پر از سختی باید تجربه کنی تا درک کنی.زمانی که چیزی رو درک نکنی ازش لذتی نمیبری.تنها وقتی چیزی رو دوست داری که بتونی لمسش کنی.اونوقت می فهمی زندگی چه طعم شیرینی داره.خیلی چیزها هست که کنجکاوت می کنه اشکال نداره!به ورای کنجکاویت برو چون باعث رشد ذهنت می شود و طعم دیگه ای رو از عشق حس میکنی
زمانی شادم که بتونم چیزی رو توی دستام لمس کنم
من کنجکاوم
به ورای رویاهم می روم
جون مطمئنم یه جایی تو ذهنم جواب سوالهام رو پیدا می کن
چون می خوام همه چیز رو تجربه کنم
ببخش هر چند مسکینی
فراموش کن هر چند دلگیری
زیستن اینگونه زیباست...
بخند ببخش و فراموش کن
هرچند میدانم آسان نیست...
آنه ! تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت
وقتی روشنی چشمهایت
در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت
از تنهایی معصومانه دستهایت
آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت
حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟
آنه !
اکنون آمده ام تا دستهایت را
به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری
در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی
و اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست...در انتظار تو
از پیرمـــرد و پیرزنـــے پرسیدند :
شما چطـــور 60 سال با هم زندگے کــردید ؟!
گفتند مــا مربوط به نسلے هستیم که وقتے چیزے خــراب میشد تعمیرش مے کــردیم نه تعویضش .. !!
بــــایــــد اعـــــــتراف کنــــــم
مـــــــن نــــیز گاهـــــــی
بــــه ستـــــــارگان آســـــــمان نگـــــــاه کــــرده ام
دزدانـــــــه !
نــــه بــــه تـــــــمامیـــــــشــ ــان ؛
تنـــــــها بــــه آنــــانی که شبـــــــیه تــــرند
بــــه چشـــــــمان تـــــــو ...
.: Weblog Themes By Pichak :.